نه مرادم ، نه مریدم ، نه پیامم، نه کلامم ، نه سلامم ، نه علیکم ، نه سیاهم ، نه سپیدم ، نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی ، نه آنگونه که گفتند و شنیدی ، نه سمائم ، نه زمینم ، نه به زنجیر کسی بسته و برده دینم ، نه سرابم ، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم ، نه گرفتار و اسیرم ، نه حقیرم ، نه فرستاده پیرم ، نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم ، نه جهنم ، نه بهشتم ، چنین است سرشتم ، این سخن را من از امروز نه گفتم نه نوشتم ، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم . که: حقیقت نه به رنگ است و نه بو ، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او ، نه بجام است و سبو ، گر به این نقطه رسیدی بتو در پرده و سر بسته بگویم تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را . آنچه گفتند و سرودند تو آنی، تو خود جان جهانی ، گر نهانی و عیانی ، تو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی ، تو ندانی که خود آن نقطه عشقی ، تو اسرار نهانی ، همه جا تو، نه یک جای ، نه یک پای ، همه ای با همه ای همهمه ای ، تو سکوتی ، تو خود باغ بهشتی ، تو بخود آمده از فلسفه چون و چرایی ، بتو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی ، در همه افلاک بزرگی ، نه که جزئی ، نه چون آب در اندام بسوئی ، خود اوئی ، بخودآی ، تا بدرخانه متروکه هرکس ننشینی و بجز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی..........................بخودآ
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |